روباههاي دشت و بالاترين هوش و بالاترين زرنگي
نوشته علي جليلي
روباهها داراي بالاترين هوش و بالاترين زرنگي و در نتيجه مکار بودند و اين مختص به خودشان بود.
حيوانات دشت ميدانستند که روباهها مغرورند، اما اينکه بالاترين هوش و بالاترين زرنگي مختص به روباههاست از همه بيشتر روباهها را مغرور ساخته بود. روباهها مکار بودنشان را به دليل داشتن بالاترين هوش و بالاترين زرنگي ميدانستند. روباه داناي زرنگ که هم در حياتش و هم بعد از آن به عنوان نظريهپرداز مسائل روباهها شناخته ميشد تأکيد داشت اگر روباهها بالاترين هوش و بالاترين زرنگي و در نتيجه مکار بودن را نداشتند هيچ گاه نميتوانستند غرور حقيقي داشته باشند. تأکيد روباه داناي زرنگ از روي حساسيت مسئله بود. روباه داناي زرنگ ميگفت من ذات غرور حقيقي را مکاريت که حاصل اتحاد بالاترين هوش و بالاترين زرنگي است ميدانم و تمام موفقيتهاي روباهها از مکاربودنشان سرچشمه ميگيرد و روباهها سرافرازترند. روباه داناي زرنگ گوشزد ميکرد مکاريت فقط براي روباههاست و موفقيتهاي روباهها را برميشمرد. گرگها سخنان روباه داناي زرنگ را ساخته خودش اعلام ميکردند و همه جاي دشت عنوان ميکردند روباهها جز مشتي مغرور دروغگو بيش نيستند و ميگفتند اگر روباهي موفقيتي دارد دليلش مکاريت نيست و روباهها اينگونه ميگويند تا خودشان را برتر جلوه بدهند. روباه داناي زرنگ در جواب گرگها ميگفت اگر ميتوانيد اين را اثبات کنيد و گرگها که نميتوانستند اثبات کنند ميگفتند اين ادعا نياز به اثبات ندارد! و روباهها سرافرازتر بودند. بعد از گذشتن جاده از گوشه دشت، هنگامي که گرگها از ترس دشت را ترک ميکردند، روباههاي قرمز که جاده کوچکترين مشکلي برايشان نميتوانست ايجاد کند، با غرور خاصي به گرگهاي در حال وحشت و خروج از دشت ميگفتند اگر شما هم مکار بوديد مجبور نبوديد دشت به اين پرطعمهاي را ترک کنيد و با غرور حقيقي به هم ميگفتند فقط ما مکاريم و بعد زمزمه ميکردند ما سرافرازتريم.
1401
داستان کوتاه «ابن سينا و طبيب آبادي»
داستان کوتاه «پلنگ زيرک؛ وحشت بي پايان»
داستان کوتاه «ملاقات روباه داناي زرنگ و پلنگ زيرک»
بالاترين ,روباهها ,داناي ,روباه ,زرنگ ,زرنگي ,داناي زرنگ ,روباه داناي ,بالاترين زرنگي ,غرور حقيقي ,نتيجه مکار